زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

در ایستگاه

 

سوت قطار شب دلم را زیر و رو می کرد.

گوینده سالن زمان را بازگو می کرد؛

من حرفهایم بر گلو چسبیده بود اما.

ساعت تمام حرفهایم را مگو می کرد.

لبخندهای آخرش هر چند زیبا بود؛

بغضش ولی دستان او را داشت رو می کرد.

 

سوت قطار شب که او را با خودش می برد

انگار تیری در ته قلبم فرو می کرد.

بغضم به من می گفت: « بشکن، مرد بی رویا! »؛

چشمم ولی بی اشک حفظ آبرو می کرد.

 

او رفت و سالن بر سرم تا صبح می چرخید.

ساعت فقط مرگ زمان را بازگو می کرد.

« حبیب فرقانی »