دیشب به جای مامان،
بابا خودش غذا پخت.
با حوصله سر گاز،
کوکو برای ما پخت.
کوکوی ما همیشه،
هم گرد، هم تپل بود.
چیزی که پخت بابا،
خیلی عجیب و شل بود.
از دستپخت بابا،
هی لقمه لقمه خوردیم.
ما دور سفره آن شب،
از زور خنده مردیم.
« مریم هاشم پور »