با شور عشق این زندگی زیبا و شیرین بود.
من سالها بی عشق بودم؛ درد من این بود.
رنج مدامی داشتم در کوره راه عمر.
بر دوش دل بار غمی چون کوه سنگین بود.
در آسیاب بی درنگ زندگی یک عمر،
این دل؛ دل تنها، همیشه سنگ زیرین بود.
مرغ دل تنهای من گر چه غزلخوان بود؛
اما غزلهایش همیشه تلخ و غمگین بود.
روی لبان خشک من جای گل لبخند،
گاهی سکوت سرد، گاهی ناله نفرین بود.
خو کرده بودم گوشه تاریک تنهائی.
قلبم کدر از کینه توزیهای دیرین بود.
آکنده بودم از غم دلواپسی، تشویش.
بر آدم و عالم دلم پیوسته بدبین بود.
« محمد رحیمی »