نه از تنور سر برآورد
که در انتظار کشتی « نوح (ع) »،
آب از سرمان گذشته باشد،
نه از چاه
که برای چشمهای « یعقوب (ع) »،
مصر را پیراهنی تازه کنیم.
این بار،
به شکل « یونس (ع) »ی که ماهیها خورده بودند
از تونس سر برآورده است
تا مثل همیشه نباشد
که انگشتی،
صدائی را به سکوت برساند.
این بار،
انگشتهای با سنگ مشت شده اند
تا سکوتی صدا بشود
و خواب پنجره های « کاخ سفید » را بشکند
که به تأخیر انداخته اند
شکفتن زیتونهای آزادی را.
گوش کن.
از سنگها صدای فرشتگان می آید.
با چشمانی باز،
آغوشت را برای آسمان باز کن.
این بار،
عشق نه از تیشه « فرهاد » شروع می شود،
نه از شوری گریه های « شیرین »؛
بلکه آواز سنگهائی است
که می دانند
معنای آزادی پروازست.
حتی پرنده های مرده نیز،
همسنگ آواز سنگها،
آوازخوان آزادیند.
« اصغر رضائی گماری »