نگاه می کنی؛ نمی بینی.
گوش می کنی؛ نمی شنوی.
می جوئی؛ نمی یابی.
کسی که رو به روی تو نشسته
و با تو حرف می زند
شاید همو باشد که سالها منتظرش بودی.
فقط یک امضاء می خواهد برای وام،
برای مداوای کودک بیمارش،
برای جهیزیه دخترش،
برای پسر بیکارش،
برای ... .
امضاء کن برای خدا،
برای خودت.
شاید او کسی باشد که امضایش،
تو را از پل صراط عبور می دهد.
« غلامرضا صفائی شاد »