داخل مینی بوس جا نبود و عده ای ایستاده بودند. جوانی که نشسته بود ناگهان سرش را بالا گرفت و به پیرمردی که کنار صندلیش ایستاده بود نگاه کرد. سریع از جایش بلند شد و گفت: « آقا! بفرمائید بنشینید. » پیرمرد می خواست بگوید: « خیر ببینی پسرم! » که جوان داد زد: « آقا! پیاده می شوم. »
« محمدباقر رضائی »