زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

قلب جغد پیر شکست!

 

جغدی روی کنگره های قدیمی دنیا نشسته بود و زندگی را تماشا می کرد. آدمهائی را می دید که به سنگ و ستون و به در و دیوار دل می بندند؛ اما جغد می دانست که روزی سنگها ترک می خورند، ستونها فرو می ریزند، درها می شکنند و دیوارها خراب می شوند. او بارها و بارها تاجهای شکسته و غرورهای تکه پاره شده را در لا به لای خاکروبه های کاخ دنیا دیده بود. او همیشه آوازهائی درباره دنیا و ناپایداریش می خواند تا شاید پرده های ضخیم دل آدمها با این آوازها کمی بلرزند. روزی کبوتری از آن حوالی رد می شد. آواز جغد را که شنید، گفت: « بهتر است که سکوت کنی و دیگر آواز نخوانی. آدمها آوازت را دوست ندارند. تو آنها را غمگین می کنی. آنها می گویند که تو بدیمن و بدشگونی و به جز خبر بد چیزی نداری. » قلب جغد پیر شکست و دیگر آواز نخواند. سکوت او آسمان را افسرده کرد. پس خدا خطاب به جغد گفت: « ای آوازخوان کنگره های خاکی من! چرا دیگر آواز نمی خوانی؟ دل آسمانم گرفته است. » جغد گفت: « خدایا! آدمهایت مرا و آوازهایم را دوست ندارند. » خدا گفت: « آوازهای تو بوی دل کندن می دهند؛ اما آدمها عاشق دل بستن هستند. تو مرغ تماشا و اندیشه ای و آن کسی که می بیند و می اندیشد به هیچ چیزی دل نمی بندد. دل نبستن سخت ترین و قشنگترین کار دنیاست. تو بخوان و همیشه هم بخوان که آواز تو حقیقت است و طعم حقیقت هم تلخ. » اکنون جغد به خاطر خدا باز هم بر کنگره های دنیا می خواند و آن کسی که می فهمد می داند آواز او پیغام خداست.

منبع: هفته نامه « اطلاعات هفتگی »