باید به دنبال کلمه ای بگردم؛
کلمه ای به شکل یک چشم بند
که بنشیند جائی،
پائینتر از پیشانی این آدمهائی
که انگار،
هیچ کاری ندارند
جز تعجب نگاهشان،
از عشقی،
پا به سن گذاشته.
« فرشته شهلای »