ماه نردبان را گرفت
و از دیوار برجها بالا رفت.
در غبار آسمان،
لای سیمهای برق،
تکه تکه شد
تا به چشم من و
پنجره کوچکم رسید.
سالها پیش،
کودکی می خواست
از بام خانه شان،
پیش ماه برود.
نردبان او را
که لای کتاب قصه قدیمیم،
جا گذاشته بود
به ماه دادم.
« ارغوان باقرنیا »