من ماندم و یک غروب بعد از باران،
دلواپسی جنوب بعد از باران.
تنها و غریب و خسته راه افتادم
با خاطره های خوب بعد از باران.
ای عشق! بیا که من نخوابم تا صبح.
این پنجره را بکوب بعد از باران.
همشانه موریانه ها رقصیدم
در حسرت بوی چوب بعد از باران.
همراه ستاره بی تأمل کردم
در چشم خودم رسوب بعد از باران.
« سهراب سلابقه »