چون تشنگی تو خشک و ترک خورده ای، کویر!
در هیئت سراب محک خورده ای، کویر!
لب باز کرده ای چه بگوئی؟ بگو بگو
کز ابرها چقدر کلک خورده ای، کویر!
تبخیر گشت آن همه رؤیا و آرزو؛
روزی اگر چه مهر فدک خورده ای، کویر!
قدری برایم از شتر و ساربان بگو.
خیلی ز دستهاش نمک خورده ای، کویر!
« معین دریائی »