زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

پیکر خورشید

 

دشت می بلعید کم کم پیکر خورشید را.

بر فراز نیزه می دیدم سر خورشید را.

آسمان گو تا بشوید با گلاب اشکها،

گیسوان خفته در خاکستر خورشید را.

بوریائی نیست در این دشت تا پنهان کند

پیکر از بوریا عریانتر خورشید را.

چشمهای خفته در خون شفق را وا کنید

تا ببیند کهکشان پرپر خورشید را.

نیمی از خورشید در سیلاب خون افتاده بود.

کاروان می برد نیم دیگر خورشید را.

کاروان بود و گلوی زخمی زنگوله ها.

ساربان دزدیده بود انگشتر خورشید را.

آه! اشترها چه غمگین و پریشان می روند!

بر فراز نیزه می بینم سر خورشید را.

« سعید بیابانکی »