دست از سرم بردار.
من با همه قهرم؛
با این چراغ و آن قلمدان سفالی،
با این اتاق زشت،
با میز و قالی.
دست از سرم بردار
ای عکس بدجنسی که می خندی به کارم!
من خوب کردم
لج کرده ام با اهل خانه.
اما چرا
چپ چپ نگاهم می کنند آئینه و شانه؟
اما چرا
حس می کنم من هیولای بزرگم؟
اما چرا ...؟
آیا
من خوب کرده ام؟
« مهدیه نظری »