دردها،
پیش لرزه های مرگند
که تکرار می شوند
در سرزمینی به وسعت تن؛
گاهی در تو،
گاهی در من.
« غلامرضا پیرانی »
خطی از خطهای دنیا،
بر کف دستان من،
خودنمائی می کند.
از خودم پرسم که چیست
رمز پیچ و تابها.
پیش پیر کهنه کاری می روم.
بی سواد است؛ ولی
خط دستان مرا می خواند.
دست من را می گیرد.
زیر گوشم گوید:
« این همان خط و نشانی است
که خداوند کشیده است. »
« محمدابراهیم گرجی محمدزاده »
زندگی،
بوسه یک شاپرک است،
فاصله بین دو نسل،
صحبت دخترکی با استاد،
خستگی در پر شال،
در سراشیبی تند،
رو به غروب،
سبدی سیب و سؤال.
زندگی در گل یاس،
در رج یک قالی،
در هوای آبی یک توپ است.
« عباس عابد »
به نگاه بی گارانتی،
چگونه تضمین می کنند
دلی را
که روی آن نوشته اند:
« شکستنی است! »؟
« حسین پنبه کار »
سرمست ز باده خدائیم همه.
پر مهر و محبت و صفائیم همه.
بر سفره سبز رمضان مهمانیم.
بر خوان ضیافتش گدائیم همه.
« سید یاسین ضرغامی »