-
خوش به حالت!
جمعه 16 فروردین 1392 20:38
تب آتشفشانی؛ خوش به حالت! شب گوهرنشانی؛ خوش به حالت! پر از بوسه، پر از نور و تبسم، لب پیغمبرانی؛ خوش به حالت! « محمدرضا مهدیزاده »
-
گواه
جمعه 16 فروردین 1392 20:36
زمین و آسمان را گواه می گیرم و چشمهای تو را می سرایم. از تو می پرسم. آیا می توانم چند لحظه، در کنج قلب تو بیاسایم؟ « شروین حبیبی »
-
جادو
جمعه 16 فروردین 1392 20:36
جادوی چشم تو، مرا دگرگون می کند. از پرنده به گل و از هر گل، به تو می رسم. جادوی حرف تو، چشمهایم را گویا می کند. بگو نام تو چیست. « ساحل یعقوبی »
-
درمان بهار
جمعه 9 فروردین 1392 16:10
صبر کن. بگذار باران بهاری، همه خیابانهای شهر را پالایش کند. تو نباید با قدمهای تردید، کوچه های شهر را پر از پائیز کنی. بگذار باران بهاری بگذرد. چرا این چنین به بهار و ابرهایش، بی ایمان شدی؟ خسته روزهای پائیزی. هر چقدر هم غمگین باشی، بهار تو را درمان خواهد کرد. « مجید شجاعی »
-
درخت
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:20
حکایت من و تو همچون دو درختی است که ریشه در یک خاک دارند؛ ولی افسوس که هیچ گاه نمی توانیم دست در دست هم بگذاریم؛ مگر به قیمت قطع شدنمان! « رعنا بصیرت پور »
-
لحظه ای در بهار
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:19
لحظه ای در بهار، می بینم کوچه ها سرخ می شوند. زمان، نیلگونست. باد، مثل اندوهی، از تماشای رود می آید. لحظه ای با تو، ای پرنده سبز، ای تماشای ساحرانه آب، لحظه ای با تو، از تو می گویم! به تماشای این غروب - مثل دنیای خفتگان زیباست؛ که زمان نیلگونه می بارد - به تماشای این پرنده سبز، به تماشای این بهار بیا. با تو ای لحظه...
-
تفریق
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:18
سنجاق را که از سنجاقک بگیری، دیگر، به پیراهن دنیا، بند نخواهد شد؛ همچون خودت را که از من. « فاطمه یزدانپناه »
-
زیر باران
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:17
زیر باران، عاشقتر، همیشه تر می شود. « مهدی شایان »
-
قصه غصه ها
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:16
خواهم پرید از قله بلندترین ستاره و با خود خواهم آورد روشنی عشق را. می آیم از پشت دیوار زمان، تا آسمان را نظاره کنم در پس پنجره خانه سبز و پیچکی خوابیده است و من، آن سوتر، کمی نزدیک به شب، از غصه بی رنگی لادن، قصه می سازم و می سرایم از غم شمشادها. « آرزو جهان پیما »
-
قاصدک بهار
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:15
قاصدک، تمام پائیز و زمستان را در راه بود تا با مژده بهاری دیگر، شادی بکارد به دشت، شور بکارد به باغ و از دل لاله ها، پاک کند درد و داغ، خبر دهد از بهار، به لاله نگونسار. « علیرضا چخماق »
-
زندگی
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:14
مرد را گفتم: « زندگی باغی است. زندگی زیباست. زندگی را دوست باید داشت. » گفت با لبخند تلخی: « من زنم مرده است و جوانم رفته اجباری. » « سید محمود سجادی »
-
خانه تکانی
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:13
عید که می آید، مورچه ها می آیند و شیرینیها را می برند. بهار، از زیر طبقه همکف سرک می کشد و درست کنار پنجره دستشوئی گل می دهد. « ملیحه » خانه می تکاند و اشیاء قدیمی، یک به یک، پشت وانت پرت می شوند. عید که می آید، این خاطرات من است که حراج می شود. « اکبر اکسیر »
-
برگرد!
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:13
برگرد. گلها بدجوری پژمرده شده اند. اینها فقط از دست تو آب می خورند. « مهدی شایان »
-
بهار شده!
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:12
بهار شده یا دوباره چادر نمازت را سر کرده ای؟ « مهدی شایان »
-
پرده پندار
چهارشنبه 7 فروردین 1392 08:11
ای با من و پنهان ز من و دور ز دیده! هرگز به جهان کس به مثال تو ندیده. ای خوبتر از جان که فدایت همه جانهاست! ای ماهتر از مه به شب و صبح و سپیده! برقع ز رخ انداز؛ که محتاج لقائیم، که از بوی خوشت مستی پندار پریده. هوشیار از آنم که شمیمت به مشام است. بیدار از آنم؛ نبود خواب به دیده. در دهر چه جویم؛ که تو یار ازلیمی؟ این...
-
آواز ماه
سهشنبه 6 فروردین 1392 08:05
تنهائی، نوجوان شانزده ساله ای است که رو به ماه ایستاده و چشمهایش را تنگ کرده رو به نوری خفیف. خدا، از پشت ماه نگاه می کند و انتظار می کشد که تنهائی آوازی بخواند. شانزده ساله شو و آواز بخوان. « لاله جهانگرد »
-
دوست برفی
سهشنبه 6 فروردین 1392 08:04
با گلوله برفیم، تمام کوچه ها را گشتم به دنبال یک دوست. برف بند آمد؛ گلوله ای نماند. کوچه ها تمام شد؛ دوستی نبود. « زهرا فیض الهی »
-
شکرانه
سهشنبه 6 فروردین 1392 08:03
پرنده ای که بال و پرش زخمی بود در آفتاب ایستاد و خدا را شکر کرد. نه به خاطر پرنده بودن یا گرمای آفتاب که روی پرش خوابیده؛ به خاطر پاهای کوچکش که هنوز سالمند؛ پاهائی برای رفتن به سمت آفتاب. « لاله جهانگرد »
-
دل شکسته
سهشنبه 6 فروردین 1392 08:02
تو نمی دانستی که دل من، همچون برگها در پائیز، نازک و نارنجی است. قهر تو طوفانی شد و بر من غرید. دل تردم. ای وای! « شیدا هادی پور »
-
آرزوی محال
سهشنبه 6 فروردین 1392 08:01
شرط می بندم وقتی برمی گردی، بهار از زمستان سبقت می گیرد و پروانه ها، به این سمت دنیا کوچ می کنند. نگران باختن شرط نیستم. تو، برنمی گردی. « سیده مریم حسینی »
-
تو مرا می فهمی!
سهشنبه 6 فروردین 1392 08:00
تو مرا خوب می بینی با چشمهائی که ابر را خوب می فهمند. « الهام همتی »
-
این روزها
سهشنبه 6 فروردین 1392 07:59
خوابها سفید. بالشتها سفید. دیوارها سفید. رختخوابها سفید. روزهای وایتکس خورده عید. « زیتا ملکی »
-
با تو جوانه می زنم!
سهشنبه 6 فروردین 1392 07:59
در این زمستان، تنها یک برگ از مهربانیت را به من ببخش. قول می دهم بهار شوم. « مریم سادات منصوری »
-
دل کندن
دوشنبه 5 فروردین 1392 23:54
پله ها پایش را از سراشیبی ناچاری، پائین می بردند؛ در سینه اش ولی قلبی بود که نمی توانست دل بکند. « مریم سادات منصوری »
-
خشم
دوشنبه 5 فروردین 1392 23:53
دست از سرم بردار. من با همه قهرم؛ با این چراغ و آن قلمدان سفالی، با این اتاق زشت، با میز و قالی. دست از سرم بردار ای عکس بدجنسی که می خندی به کارم! من خوب کردم لج کرده ام با اهل خانه. اما چرا چپ چپ نگاهم می کنند آئینه و شانه؟ اما چرا حس می کنم من هیولای بزرگم؟ اما چرا ...؟ آیا من خوب کرده ام؟ « مهدیه نظری »
-
انعکاس
دوشنبه 5 فروردین 1392 23:52
دل شیشه: آینه. دل آینه: من. دل من: شیشه. « بهناز برقگیر »
-
آدم برفی
دوشنبه 5 فروردین 1392 08:31
زمستان، آدم برفی ای می شوم وسط کوچه تان. شاید هویجی، گوجه ای، وسط صورتم. « سامان حسین پور »
-
گرمتر از یخ
دوشنبه 5 فروردین 1392 08:30
یخ هم باشی، عیبی ندارد. اگر از زمستان هم سردتر باشی و حتی از شبهای برفی، سوزناکتر، من همیشه آتش می گیرم از گرمای حضورت. « سدرا محمدی »
-
عاقبت کلاغ قصه
دوشنبه 5 فروردین 1392 08:27
مادربزرگ خوبم! کجائی که ببینی کلاغهای آخر قصه ات که به امید سپیدی، به شهر ما آمده بودند حالا پرهایشان سیاهتر شده از دودهای ما؟ « هانیه راعی عزآبادی »
-
حکایت بغض
یکشنبه 4 فروردین 1392 08:51
میان سرم می پیچی، صدایم را می بلعی، از گلویم بیرون می زنی و چشمانم را تر می کنی. عجیب حکایت پر فراز و فرودی داری ای بغض! « محدثه عابدین پور »