-
قطار
شنبه 24 فروردین 1392 22:13
دنبال سرگیجه هایم به راه افتادم. با این قطار پیر، روی ریلهای متروک، دارم به آرامش ایستگاهی فکر می کنم که تو در آن ایستاده ای. دستی لای پنجشنبه ای از مه، تکان می خورد. « دانیال رحمانیان »
-
سالهاست!
شنبه 24 فروردین 1392 22:13
چشمم به کوچه خیره مانده. چنار جلوی خانه مان، دارد خشک می شود. گفتی مرا به یادت می آورد. صدای گامهایت بر سنگفرش کوچه، دلم را آتش می زند. چشمهایت را تاب ندارم، وقتی سکوت را فریاد می کشند. قلبم گواهی می داد از توران تا ایران فاصله بسیار است. دل به دوست داشتنهایت بسته بودم. نمی دانستم باید به اندازه هفده سال، این راه را...
-
جنگیدن
جمعه 23 فروردین 1392 09:30
« لیلا » مثل چند روز گذشته، با اضطراب از خواب بیدار شد. چشمانش از فرط گریه پف کرده بودند. مثلا امروز روز عروسیش بود؛ اما او بر خلاف همه عروسها شاد که نبود هیچ؛ غصه دار هم بود. کنار پنجره ایستاد و نگاهی به خیابان انداخت. باران می بارید و « نیما »؛ مثل چند روز گذشته، پشت درخت رو به روی خانه شان ایستاده بود و پنجره اتاق...
-
فنجان و دیگر ...!
جمعه 23 فروردین 1392 09:19
فنجان قهوه، یک غزل، سیگار و دیگر ... . آن رو به رو یک قاب بر دیوار و دیگر ... . در آن طرفتر یک زن و یک دار قالی. می گرید او آرام بر آن دار و دیگر ... . بر روی قالی طرح یک کودک نشسته؛ با چشم آبی، دامن گلدار و دیگر ... . در ذهن زن انگار تصویریست از دور؛ چون دایره بر صفحه پرگار و دیگر ... . در پیچ اول یک چراغ قرمز و گاز....
-
پائیز
پنجشنبه 22 فروردین 1392 10:09
من درختم؛ از شکست و زخم لبریز. صورتم را می خراشد چنگ پائیز. شاخه هایم سخت عریانند، عریان. لحظه هایم بی بهارند و غم انگیز. عابران گریان بر این حالی که دارم. خاک از احوالم پریشان، آسمان نیز. آه! ای باد خزان! من را رها کن. خود ز روی شانه ام بردار و برخیز. بیش از این خود را به پاهایم نپیچان. بیش از این خود را به دستانم...
-
آزادی
چهارشنبه 21 فروردین 1392 10:31
کنار می آیم با کیفم که روی صندلی کناری، برایت جا می گیرد و عکسهای تکیده تکی که قاب نمی شوند تا کنارشان نایستی و نگوئی: « سیب. » با چشم این هواپیما، نه آزادی دیده می شود، نه قصرالدشت. تنها دماوند سرش را بالای دود گرفته. نفس نفس می کشد ماهی در دریاچه نفت. به یادم تو را فراموش که قصرهای این دشت کلنگی ریختند و واحد واحد...
-
زندگی کن!
یکشنبه 18 فروردین 1392 11:06
شبها زود بخواب. صبحها زودتر بیدار شو. نرمش کن. بدو. کم غذا بخور. زیر باران راه برو. در زمستان گلوله برفی درست کن. هر چند وقت یک بار، نقاشی بکش. در حمام آواز بخوان و کمی آب بازی کن. سفید بپوش. آب نبات چوبی لیس بزن. بستنی قیفی بخور. به کوچکترها سلام کن. گاهی شعر بخوان. نامه کوتاه بنویس. زیر جمله های خوب کتابها خط بکش....
-
عشق کرم و قورباغه
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:43
آن جا که درخت بید به آب می رسید یک بچه قورباغه و یک کرم همدیگر را دیدند. آنها به چشمهای ریز هم نگاه کردند و عاشق هم شدند. کرم رنگین کمان زیبای بچه قورباغه شد و بچه قورباغه مروارید سیاه و درخشان کرم. بچه قورباغه گفت: « من عاشق سر تا پای تو هستم. قول بده که هیچ وقت تغییر نمی کنی. » بچه قورباغه گفت: « قول می دهم. »؛ ولی...
-
کودکان و شاعران
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:42
پیر، رو به روی رفته ها نشسته است و گفته است از گذشته هاش؛ خاطرات و جوان، رو به روی آن چه می رسد ز راه از خیال. کودکان و شاعران در این میان، راویان شادی و غمند، بنده های دمند و جهان پیش رو. « منصور اوجی »
-
آرامگاه
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:42
با خود یدک می کشم سایه ها را. شاید از زمانهای دور، تقدیر چنین بود. تاول عصر من حتی در آینه تازه نیست. قدم زدن در هوای گسترده عصر من، نمی ارزد به درک اکسیژن. گیرم ناتوانیم را توجیه کند اندیشه مصنوعی عصا. گیرم اشک آرامبخش، ترانه ای رها بر گونه هایم باشد و زانوهایم، دامنه ای برای افتادن سرم. عصر من شاید ساحلی است زیر...
-
تنهائی
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:41
دلم را گرو گذاشتم تا قرص نانی بخرم و خرده هایش را برای پرنده ای بپاشم که بر لبه پنجره تنهائیم نشسته. زمستان چه زود لانه می کند بر کنج خمیده عمرم و من چه دلتنگ، دنبال دلی می گردم که همدم تنهائیم باشد! « معصومه بشردوست »
-
پیدا و پنهان
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:40
ای از همه پیداتر! ای از همه پنهانتر! ای سردتر از بهمن! ای گرمتر از آذر! تو ماه شب افروزی؛ تو روشنی روزی. ای عرش تو نامحدود! ای فرش تو پهناور! در خوابم و بیداری؛ سرمستی و هشیاری. پیچیده شدی بر دل چون ساقه نیلوفر. آتش که تواند زد بر خرمن عشق تو؟ مرغی نتواند زد بر بام تو بال و پر. تا بوده همین بوده؛ تا هست همین باشد. تو...
-
به هم ریخت!
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:39
شد از کابوس بیدار و به هم ریخت و زد تکیه به دیوار و به هم ریخت. شبیه اتفاق ساده ای بود. دو تا پک زد به سیگار و به هم ریخت. « قاسم پهلوان »
-
رصد
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:39
چه حالی دارم امشب رام باشم، کمی با ماه روی بام باشم! رصد کردم رباعی را که امشب، کنار « حضرت خیام » باشم. « قاسم پهلوان »
-
هم هستی و نیستی!
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:38
هر چند که همراه من از روز الستی؛ ای کاش بدانم که چه بودی و که هستی! ای کاش بدانم که چرا دل به تو بستم! ای کاش بدانی چه دلی را تو شکستی! یک مرتبه از درد دل من ننوشتی. پیش دل بی حوصله من ننشستی. ترسم که « افق » با تو به جائی نرسد؛ آه! من عاقل فرزانه و تو عاشق مستی. هم هستی و هم نیستی ای طبع غزلساز! هر روز گریزانی و هر...
-
تو بوده ای و هستی!
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:37
ای آن که در نهایت پیدائی! پنهان چو رمز و راز معمائی. اندر خیال « مانی » و « زردشت »ی. گمگشته « فلاطون » و « بودا »ئی. در انتظار بارقه ای دیگر، « موسی (ع) » هنوز معتکف طور است و ز آتشی که داشت به دل « عیسی (ع) »، هفت آسمان فرو شده در نور است. در جستجویت عقل و دل و دیده، حیران شد و نبست از آن طرفی. دنیا پر از کلام تو و...
-
نشده!
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:36
مرداب که رهسپار دریا نشده. بر پونه نگاه مار زیبا نشده. « گر صبر کنی، ... . » فریب چندین ساله ست. صد سال گذشته؛ غوره حلوا نشده. « شبنم فرضی زاده »
-
می ترسم!
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:35
از « با منی و نه با منی می ترسم. » لبخند چرا نمی زنی؟ می ترسم. همراهی سنگ و آینه ممکن نیست. از اینکه مرا تو بشکنی می ترسم. « شبنم فرضی زاده »
-
چشمان شما
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:35
پیچیده به دور تاک چشمان شما. دیوانه سینه چاک چشمان شما. زیباتر از آینه و آبی حتی. آئینه شده هلاک چشمان شما. « شبنم فرضی زاده »
-
امشب
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:34
در پرده چنگ چشمهایت امشب. مهتاب به رنگ چشمهایت امشب. ماهی و هزار سال نوری دوری. من نیز پلنگ چشمهایت امشب. « شبنم فرضی زاده »
-
تو
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:33
تو ریشه در آسمان داری و روی زمین، گل عشق را می کاری. تو از ستاره ها قشنگتری. تو خالی از اشتباهی. نکند ماهی؟ « سودابه سلیمی »
-
کجاست؟
یکشنبه 18 فروردین 1392 10:32
کجاست رد پای تو که قدم بر آن بگذارم و تا نهایت عشق بروم؟ کجاست رد عطر تو تا مرا با خود، به باغهای آسمان ببرد؟ « حبیب صدفی »
-
خطا کردم!
جمعه 16 فروردین 1392 20:44
ندانستم چه شد دل را به غصه مبتلا کردم، دلم را با قفس، با زخم و با تو آشنا کردم. ننوشیدم من از آبی که از فردوس می آمد. دلم را تشنه در بیغوله دنیا رها کردم. میان ماندن و رفتن مردد بودم از اول. نمی دانم چه شد ماندم، در این مرداب جا کردم و دل بستم به تو دنیا؛ عجوزه، وهم افسونگر! ندانستم میان چاهم و دشمن صدا کردم. تمام...
-
مترسک
جمعه 16 فروردین 1392 20:43
در بکارت احساس من، تردید مکن. من هزار سال است که در هوای یک نفس با تو بودن، چون مترسکی، با چشمهای مسخ شده، بر سر جالیز دلم ایستاده ام. « نغمه شاکری »
-
عمر کوتاه
جمعه 16 فروردین 1392 20:42
چو یک آهی تو از این عمر کوتاه. پر کاهی تو از این عمر کوتاه. شگفتا آرزوهایت درازند! چه می خواهی تو از این عمر کوتاه؟ « محمدرضا مهدیزاده »
-
دوباره
جمعه 16 فروردین 1392 20:42
به رنگ آبی کاشی دوباره، کنار حوض نقاشی دوباره، ندارم کودکیهای خودم را که گاهی پیش من باشی دوباره. « محمد محمدی »
-
خسوف در صدا
جمعه 16 فروردین 1392 20:41
همیشه وقتی به محال می اندیشم، در صدایم، خسوفی گل می کند و آفتاب آسمان مسلم، کنار پنجره می پژمرد. همیشه وقتی منتظر ناممکنم، کودکیهایم بازمی گردند و جدائی؛ چون دشنه ای مقدس، لحظاتم را آئینی می کند. تو را از آینه می پرسم، از ذهنهای ساده و گلرنگ و بافه های تنهائیم. خشکسال بی سابقه را تکذیب می کند. سؤال کوچکی دارم؛ اما...
-
عشق تو
جمعه 16 فروردین 1392 20:40
ما در ره عشق تو اسیران بلائیم. کس نیست چنین عاشق بیچاره که مائیم. بر ما نظری کن؛ که در این شهر غریبیم. بر ما کرمی کن؛ که درین شهر گدائیم. حلاج وشانیم که از دار نترسیم. مجنون صفتانیم که در عشق خدائیم. ترسیدن ما چون که هم از بیم بلا بود. اکنون ز چه ترسیم؟ که در عین بلائیم. ما را به تو سریست که کس محرم آن نیست. گر سر...
-
غم
جمعه 16 فروردین 1392 20:39
غیر از غم تو مرا غمی دیگر نیست. بی دوست شبی نیست که چشمم تر نیست. آن سان که غمش نشسته در خانه دل، انگار که فکر رفتنش در سر نیست. « داوود محمدی »
-
رود عشق
جمعه 16 فروردین 1392 20:38
دلم باغی پر از ریحان و گل بود. به روی رود عشقت مثل پل بود. نگاهم کردی و ویران شد این دل. مگر چشم تو از قوم مغول بود؟ « محمدرضا مهدیزاده »