زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

گمشده

 

کسی به من نگفت

کی به دنیا آمده ام

و هنوز در این خواب،

نه؛ کابوس سی و چند ساله،

تب می کنم

و شاید،

هذیان می نویسم.

هیچ کس بیدارم نکرد.

من کودکیم را

پشت حسرتها گم کرده ام.

هنوز پیدا نشده ام،

حتی زمانی که

« سارا »؛ دخترم،

با نگاه سه و نیم ساله اش،

به من گفت: « بابا! ».

« رضا پنبه کار » 

دیدار

 

بگذار تکانی بخورم،

شاید مرا به یاد بیاوری،

دستانم را ببینی،

نفسهایم را بشنوی.

هنوز خطوط خیابان،

معکوس می روند

و من در انتهای حزن آلود اتوبوسی،

از دیدار تو خرسندم.

بگذار تکانی بخورم،

شاید برای تو هم جائی باشد.

« پریوش شعبانی » 

تب

 

می توانم

مهتاب را

از شاخه ترد آسمان بچینم.

می توانم

ستاره ها را

درون حوض خانه بریزم.

می توانم درختان سیب را

در ابرها بکارم.

آه! من تب دارم.

« شاهین حسینی » 

می توانی خوب باشی!

 

می توانی، می توانی خوب باشی.

می توانی باز هم محبوب باشی،

خالی از رنگ و ریا باشی دوباره،

باصفا باشی، دوباره خوب باشی،

شاهد آرامش صبحی دل انگیز،

بعد از این شبهای پرآشوب باشی،

دل به دست عشق بسپاری همیشه،

محو در یک جذبه مطلوب باشی.

روز و شب در خلسه عشق و صداقت،

می توانی باز هم مجذوب باشی.

بی محبت، سرد، بی احساس تا کی؟

آه! تا کی مثل سنگ و چوب باشی؟

ها، نباید خو به تنهائی بگیری،

بعد از این عزلت نشین محسوب باشی،

عاقبت با دست سرد خشم و نفرت،

روی دار کینه ها مصلوب باشی.

دل به دست عشق بسپاری اگر تو،

می توانی، می توانی خوب باشی.

« محمد رحیمی » 

من عاشقم!

 

من عاشقم، از دلم به قلبت راه است.

از هر غم و شادیت دلم آگاه است.

ای دورترین دورترین نزدیک!

با عشق همیشه فاصله کوتاه است.

« قنبر یوسفی »