زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

تحقیقات روحی در رابطه با سن جهان و سرنوشت نهائی آن

 

جهانی که در آن، زندگی می کنیم تنها قسمتی از کل جهان، است. در حقیقت، جهان بسیار وسیعتر از آن چیزیست که توسط علم نوین، شناخته شده است. در علوم روحی، جهان به صورت جهان مرئی و نامرئی تعریف می شود که شامل زمین، منظومه شمسی، تمامی صورتهای فلکی و کهکشانهای قابل مشاهده در آسمان، شده به اضافه هفت سطح ظریف هستی منفی و شش سطح ظریف هستی مثبت و بالاتر از همه آنها، خداوند متعال و جنبه های مختلف الوهیت قرار دارند. با آنکه جهان مدام در حال تغییر، است؛ اما خداوند متعال بدون تغییر، باقی می ماند. با ذکر این نکته که خداوند یکتاست، باید خاطرنشان کرد وی به شکلهای مختلفی، قدرت خود را آشکار کرده و توسط آنها، به انجام اعمالی در دنیا، می پردازد. همچنین، جهان طبق علوم روحی، از پنج « عنصر کیهانی مطلق »، تشکیل شده است که عبارتند از: 1- عنصر یا اصل مطلق خاک 2- عنصر یا اصل مطلق آب 3- عنصر یا اصل مطلق آتش 4- عنصر یا اصل مطلق هوا 5- عنصر یا اصل مطلق اتر.

برای دانستن اینکه چند سال از عمر جهان، گذشته و سرنوشت آن چه خواهد شد، ابتداء باید با یک قانون اصلی خلقت، آشنا شوید: هر چیزی که در دنیاست؛ از جمله خود جهان، ابتداء خلق شده، سپس برای مدتی، زندگی کرده و به معاش پرداخته و در نهایت، نابود خواهد شد. خلق، بقاء و نابودی جهان و عناصر آن فرایندهائی مداوم هستند که از زمانهای به یاد نیامدنی، در حال روی دادن است. یافته های به دست آمده از تحقیقات علوم روحی، نشان داده که کل جهان بارها و بارها، این چرخه ایجاد، بقاء و نابودی را تجربه کرده است. کوچکترین این چرخه ها یک چرخه 4 دوره ای است که شامل « ساتیایوگ »، « ترتایوگ »، « دواپاریوگ » و « کالیوگ » شده و به آن « پرالای » گفته می شود. در ذیل، تعداد سالهای مربوط به هر دوره، آورده شده است:

- دوره « ساتیایوگ » = 1،728،000 سال

- دوره « ترتایوگ » = 1،296،000 سال

- « دوره دواپاریوگ » = 846،000 سال

- « دوره « کالیوگ » = 432،000 سال

ما هم اکنون در چرخه « پرالای » فعلی، 5112 سال از دوره پایانی چرخه؛ یعنی « کالیوگ »، را طی کرده و تا پایان این دوره و نیز تا پایان چرخه « پرالای »، حدود 420،000 سال داریم. دوره « کالیوگ » به صورت دوره « نزاع و جنگ »، ترجمه شده است. در انتهای « کالیوگ » و قبل از شروع دوره « ساتیایوگ » بعدی، ما شاهد یک اضمحلال کوچک خواهیم بود که پر از جنگ، بلایای طبیعی، مرگ و ...، خواهد بود. سطح این نابودی در مقایسه با نابودی جهان که به عنوان « پرالای »، شناخته شده، جزئی است.

در پایان هر چرخه، پس از اضمحلال کوچک، نابودی جهان صورت می گیرد که در آن، زمین همراه با کهکشانها و ...، برزخ، هفت منطقه جهنم و بهشت نابود خواهند شد. آنچه که باقی خواهد ماند مناطق ظریف مثبت بالاتر از بهشت؛ یعنی « ماهارلوک »، « جانالوک »، « تاپولوک » و « ساتیالوک »، می باشند. همچنین، شکلهای مختلف آشکار شده قدرت خداوند نیز، تداوم می یابند. پس از پایان هر چرخه « پرالای »، بلافاصله فرایند خلقت شروع خواهد شد؛ اما برای اینکه برای چشم فیزیکی، قابل رؤیت شود، 4،320،000 سال زمان نیاز است. در شکل زیر، طبقات مختلف جهان را مشاهده می کنید: 

علاوه بر چرخه های « پرالای » 4،320،000 ساله، چرخه دیگری نیز، وجود دارد که شامل 1000 چرخه « پرالای » خواهد شد که به آن، چرخه « یک روز اصل خلقت » گفته می شود که 4،320،000،000 سال طول می کشد. زمانی که 100 « یک روز اصل خلقت » رخ می دهد - بعد از 432،000،000،000 سال - نابودی کامل جهان را خواهیم داشت که در آن، همه قسمتهای دنیا از بین رفته و تنها خدای متعال به شکل ناآشکار خود، باقی خواهد ماند که به آن، « ماهاپرالای » یا « نابودی بزرگ » گفته می شود. در علم مدرن، سن جهان را 13 میلیارد سال تخمین زده اند. دلیل تفاوت میان علم مدرن و علم روحی در این زمینه، کمبود حس ششم جهت درک اصل خلقت، بقاء و نابودی جهان است.

قبل از مرئی شدن جهان و  شروع دوره « ساتیایوگ »، هیچ گونه باروری ای در دنیا، وجود نداشته و حضور بشر روی کره زمین، از همان ابتداء شروع دوره « ساتیایوگ »، وجود داشته است. همچنین، نوع بشر مشتق شده از هیچ پستاندار یا سایر گونه های روی زمین، نیست. برای نمونه، چیزی که به عنوان « انسانهای نئاندرتال »، شناخته می شود گونه دیگری از جانداران هستند و به هیچ وجه، بشر مشتق شده از آنها نمی باشد. یکی از تفاوتهای کلیدی میان دوره ها، سطح روحی بشر در هر دوره چرخه، می باشد. در ذیل، سطح روحی بشر در هر دوره چرخه، آمده است:

- دوره « ساتیایوگ = 70 درصد

- دوره « ترتایوگ » = 55 درصد

- دوره « دواپاریوگ » = 35 درصد

- دوره « کالیوگ » = 20 درصد

همچنین، درصد گناهان و کارهای نیک مرتکب شده توسط انسانها، در هر یک از این دوره ها، آورده شده است:

- دوره « ساتیایوگ = 0 درصد گناه - 100 درصد کار نیک

- دوره « ترتایوگ » = 25 درصد گناه - 75 درصد کار نیک

- دوره « دواپاریوگ » = 50 درصد گناه - 50 درصد کار نیک

- دوره « کالیوگ » = 75 درصد گناه - 25 درصد کار نیک

تفاوت اصلی ای که میان موجودات بشری مربوط به دوره های « ساتیایوگ » و « کالیوگ » وجود دارد میانگین سطح روحی آنهاست که در انسانهای دوره اول، 70 درصد و در انسانهای دوره فعلی، 20 درصد است. از آنجائی که میزان جزء « ساتوا » در دوره « ساتیایوگ »، بیشتر بوده، سرعت نابودی یا پیری انسانها نیز، آرامتر بوده است. برای مثال، مردم این دوره عمرهای طولانی مدت - به طور متوسط، 400 سال - داشتند؛ اما طول عمر بشر در عصر فعلی، کاهش یافته و به 70 تا 80 سال، رسیده است؛ چرا که جزء غالب این دوره « راجا » و « تاما »ست و در نتیجه، سرعت نابودی و پیری افزایش پیدا کرده است. درصد افراد بالای 70 درصد سطح روحی هر دوره در ذیل، آمده است:

- دوره « ساتیایوگ » = 60 درصد

- دوره « ترتایوگ » = 40 درصد

- دوره « دواپاریوگ » = 20 درصد

- دوره « کالیوگ » = 0،00001 درصد

گونه های جانوری ای مثل دایناسورها در چرخه های زندگی گذشته، وجود داشته اند. در چرخه کنونی نیز، تا دوره هائی؛ مثل « ترتایوگ »، بوده و سپس، منقرض شده اند. این مسئله در رابطه با انسانهای قدبلندتر نیز، صادق است. حیوانات نیز همچون انسانها، در دوره « کالیوگ »، کوچکتر و برخی از گونه ها هم، منقرض شده اند. اما در چرخه بعدی، دوباره ظاهر خواهند شد. 

عدم توجه به قانون « پرهیزکاری » و اثرات آن بر فرد و اجتماع

 

انسانها در طول دهه های گذشته، تحت عنوان آزادی، شروع به آشکار کردن تمایلات نفسانی، عیوب شخصیتی و منیت خود حتی در اجتماع، کرده اند؛ چیزهائی که در گذشته، حداقل در اجتماع، سخنی از آنها، شنیده نمی شد. در عصر جدید، به دلیل کاهش تقوا و پرهیزکاری که قانون خداوند است و نیز به دلیل سطح روحی پائین بسیاری از مردم، سبک زندگی و نگرشی جدید توسط آنها، اتخاذ شده؛ به نحوی که گمان می کنند تا زمانی که به دیگران آسیب نرسانده اند، مختار به انجام هر کاری که نسبت به آن، تمایل دارند هستند. آنها تمایلات خود را در جلوی جمع، نشان داده و آن را به فرزندان خود نیز، می آموزند؛ به طور مثال، از بروز دادن محبتهای فیزیکی خود، هیچ ابائی ندارند. امروزه دیدن اشخاصی که در مکانهای عمومی، یکدیگر را در آغوش گرفته یا می بوسند به امری رایج، تبدیل شده است.

حیوانات و موجودات انسانی در یک سری از موارد؛ از جمله خوردن، آشامیدن، خوابیدن، ترس و برقراری روابط بین دو جنس، مشترکند. حیوانات در مقابل جمع نیز، به برقراری روابط فوق، می پردازند. آنچه که ما را از حیوانات، متمایز می سازد این است که انسانها از برقراری این گونه روابط در مقابل اجتماع، خودداری می کنند؛ چرا که این کار رفتاری انسانی محسوب نمی شود. اگر انسانها شروع به عمل کردن به این شیوه نمایند، رفتارشان تا سطح رفتار حیوانی، کاهش یافته و در صورت مداومت آن، کل جامعه شروع به تنزل می کند. در نتیجه، این شیوه رفتاری به هیچ عنوان، قابل قبول نیست. بنابراین، بوسیدن در مقابل جمع نیز، پذیرفتنی نمی باشد؛ گر چه - همانطور که در مقاله « اشکال گوناگون احوالپرسی و اثرات آنها بر سطح روحی افراد » ذکر شد - بوسیدن و در آغوش گرفتن افراد حتی در خلوت، تأثیرات مخرب خود را دارد.

آنچه که می بینیم بر ما، تأثیراتی می گذارد. به طور مثال، زمانی که در مکانهای مذهبی؛ مانند مساجد، کلیساها، معابد و ...، حضور می یابیم، افکار نیک و پرهیزکارانه به سراغمان، می آیند. به همان ترتیب، مشاهده صحنه های منفی اثرات منفی خود را بر ما، باقی می گذارد. ایجاد تأثیرات منفی بر خود و دیگران؛ از آنجائی که نوعی صدمه زدن است، گناه محسوب می شود. تأثیر گناه بوسیدن شخص در اجتماع، بر خود شخص، 2 درصد و بر افرادی که شاهد این صحنه اند، 1 درصد است. همچنین، 30 دقیقه طول می کشد که اثرات منفی آن در افراد مرتکب این گناه، از بین برود و این زمان برای اشخاص مشاهده گر، 5 دقیقه است. برای فهمیدن میزان گناه فوق، به درصد گناهی که با اعمال گناه آلود دیگر، ایجاد می شود توجه کنید:

استفاده از کلمات رکیک و ناشایست = 1 درصد گناه

بوسیدن یکدیگر در جلوی جمع = 2 درصد گناه

عریان بودن در جلوی دیگران = 3 درصد گناه

برقراری روابط بین دو جنس در اجتماع = 10 درصد گناه

حمله به دیگران = 13 درصد گناه

قتل = 100 درصد گناه

از آنجائی که پایبندی به قانون تقوا و پرهیزکاری که قانونی الهی است متضمن شادی در جامعه، می باشد، جامعه ای که بر خلاف آن، عمل می کند محکوم به ناشاد بودن است؛ چیزی که امروزه به شکلهای گوناگون شاهد آن هستیم؛ از جمله ابتلاء شایع مردم به بیماریهای روحی و روان - تنی و ... . 

اشکال گوناگون احوالپرسی و اثرات آنها بر سطح روحی افراد

 

در سرتاسر دنیا - صرفنظر از فرهنگ و نژاد - مردم در مواجهه با یکدیگر، به احوالپرسی می پردازند. هدف از احوالپرسی، در جاهای مختلف دنیا، متفاوت است و عمدتا شامل موارد ذیل می باشد: 1- نشان دادن توجه به شخص و به رسمیت شناختن حضور وی. 2- بیان کردن نزدیکی و نوع رابطه بین اشخاص یا گروهها؛ اما آداب و رسوم مربوط به آن، بر اساس موقعیت اجتماعی و نوع رابطه، فرق می کند. احوالپرسی می تواند بدون صدا و با سکوت، همراه با صدا یا فیزیکی باشد و اغلب ترکیبی از آنهاست. بر اساس تحقیقات صورت گرفته، هر یک از این شیوه ها به طرقی، بر سطح روحی ما تأثیراتی خواهند داشت.

قبل از پرداختن به تأثیرات روشهای مختلف احوالپرسی، باید آگاه بود که انسانها دارای سطوح روحی متفاوتی هستند و به هر میزان، سطح روحی بالاتری داشته باشند، به همان اندازه نیز، در مقابل انرژیهای منفی موجود در اطراف، مصونیت دارند و بالعکس. در عصر جدید که انرژیهای منفی در سراسر دنیا به مقدار فراوانتری نسبت به گذشته وجود دارند، تقریبا همه انسانها یا توسط این نیروها تسخیر شده یا حداقل تحت تأثیر قرار گرفته اند؛ البته این مسئله در مورد افراد دارای سطح روحی بالاتر - مثل قدیسها - متفاوت است و این نیروها روی این افراد، تأثیری نخواهند داشت. افرادی که تحت تأثیر این نیروها بوده یا تسخیر شده اند دارای پوششی سیاه در اطرافشان، هستند که نه تنها روی خود آنها؛ بلکه بر مردم و محیط اطراف نیز، اثری منفی دارد. انرژی سیاه به راحتی، از طریق نگاه مستقیم به افراد تسخیر یا آلوده شده، لمس کردن آنها، مصرف غذاهائی که توسط آنها، پخته شده اند و ...، قابل انتقال است. انرژی سیاه دارای جزء غالب « تاما »ست که باعث مشکلات و موانعی در زندگی و رشد روحی افراد، می شود. برای آشنا شدن با اجزاء ظریفی که جهان از آنها ساخته شده است، به مقاله « اثرات مخرب استفاده از رنگ سیاه، بر رشد معنوی افراد » مراجعه کنید.

شیوه های مختلف احوالپرسی کردن عبارتند از: بوسیدن ، دست دادن، در آغوش گرفتن و تعظیم کردن. حال به تأثیراتی که هر یک از این روشها بر سطح روحی ما، می گذارند می پردازیم. بسته به فرهنگ و موقعیتی که در آن قرار گرفته ایم، بوسیدن می تواند معانی متفاوتی داشته باشد؛ از جمله عشق، هوس، عاطفه، احترام، دوستی، احوالپرسی، آرزوی موفقیت و ... . همچنین، بر اساس فرهنگ، نوع رابطه بین افراد و موقعیت، افراد ممکن است لب، گونه، سر یا دست یکدیگر را ببوسند. به طور مثال، در فرهنگ غربی، بوسیدن گونه ها شکلی رایج از احوالپرسی، است. همچنین، در آغوش گرفتن یکدیگر بسته به فرهنگ، موقعیت و رابطه میان اشخاص، نشان دهنده صمیمیت، عاطفه، دوستی، حمایت، تسلی دادن، احوالپرسی و ... می باشد. در برخی فرهنگها یا برای برخی افراد؛ به ویژه غریبه ها، در آغوش گرفتن معمول نیست و به آن به چشم تجاوز به حریم خصوصی اشخاص، نگاه می شود. تحقیقات مختلفی در رابطه با فوائد در آغوش گرفتن، انجام و کتابهای متنوعی در مورد آن، نوشته شده است. با اینکه بیشتر مردم نیازی فیزیکی و احساسی به در آغوش گرفته شدن یا لمس شدن دارند؛ اما از عواقب روحی ناشی از آن، ناآگاهند. دست دادن به یکدیگر نیز قرنهاست نماد احوالپرسی، تبریک گفتن، قدردانی، توافق، برابری، اعتماد و ... بوده است.

گر چه این شیوه ها ممکن است در سطح فیزیکی و روانی، احساس خوبی در ما، ایجاد کنند؛ اما در سطح روحی، اتفاقاتی می افتد که زیاد خوشایند نیستند و از آنجائی که افراد از درک آنها عاجزند، متوجه تأثیرات مخرب آنها نیز نخواهند شد. از میان موارد ذکر شده، بوسیدن زیان آورترین روش احوالپرسی است. اصل مطلق کیهانی آب قادر است انرژیها را - چه مثبت و چه منفی - به مقدار فراوان جذب و نگهداری کند و چون عنصر غالب در دهان، آب است، امکان جذب و نگهداری انرژیهای منفی نیز در آن، بالاست. به علاوه، منافذی که در بدن وجود دارند؛ مانند گوش، بینی، دهان و ...، مراکزی هستند که انرژیهای مثبت و منفی به بدن، وارد یا از آن، خارج می شوند و از آنجائی که دهان مرکز ورود و خروج انرژی به داخل سیستم تنفسی و گوارشی است، مرکز تجمع انرژیهای مذکور نیز می باشد. هنگام بوسیدن، این انرژیهای تجمع یافته، به راحتی می توانند به شخص دیگر انتقال یافته و وی را تحت تأثیر قرار دهند. همانطور که قبلا گفته شد اگر فرد مقابل قدیس باشد، انرژیهای منفی فوق قادر به تحت تأثیر قرار دادن وی نیستند؛ اما اگر فرد مقابل فردی عادی، تسخیرشده یا آلوده باشد، به همان میزان مورد هجوم این انرژیها قرار خواهد گرفت. در آغوش گرفتن نیز روش مناسبی برای احوالپرسی، نیست؛ چرا که انرژیهای سیاهی که در اطراف افراد، وجود دارند با هم، تداخل کرده و به یکدیگر منتقل می شوند و در نتیجه، ارتعاشات منفی دو فرد بالا می رود. دست دادن نیز، به همین ترتیب است. 

از میان روشهای مختلف احوالپرسی، تعظیمی که ژاپنیها انجام می دهند بهترین است؛ چرا که اثرات مثبت بیشتر و اثرات منفی کمتری دارد. زیانهائی که از این طریق، بر ما وارد می شود، شامل موارد زیر می باشد: 1- به دلیل رسمی بودن، احساس نزدیکی میان اشخاص را کاهش می دهد. 2- انرژی سیاه به شکل افکار یا احساسات، میان دو فرد تبادل می شود. 3- در این روش، هیچ گونه تفکری در رابطه با خدا یا اتحاد با او، وجود ندارد. با وجود زیانهای متعاقب، به دلیل منافعی که این شیوه به همراه دارد، مفیدترین روش است. منافع تعظیم کردن در مواجهه با دیگران جهت احوالپرسی، عبارتند از: 1- انرژی سیاه میان دو شخص درگیر، مبادله نمی شود. 2- انرژی الهی هر دو فرد را برای زمانی کوتاه، در برمی گیرد. 3- انرژی ای ایجاد می کند که باعث شتاب بخشیدن به دست به عمل زدن، می شود. 4- این شیوه احترام آمیز است و منیت را کاهش می دهد. مقدار کاهش یافتن منیت از این طریق، به احساس روحی ای که فرد نسبت به خدا دارد، وابسته است. 

خلاصه اینکه این شیوه نسبت به بقیه روشهای احوالپرسی، بهترین است؛ اما بر خلاف ناماسکار، جزء « ساتوا » را در ما، افزایش نمی دهد. در مورد ناماسکار، در مقالات بعدی، توضیح داده خواهد شد. 

اثرات مخرب استفاده از رنگ سیاه، بر رشد معنوی افراد

 

جهانی که در آن زندگی می کنیم درسطح فیزیکی، از اجزاء فیزیکی پایه که شامل الکترونها، پروتونها، نوترونها، مزونها، گلوئونها و کوارکها می شوند تشکیل شده است. لیکن در سطح روحانی، از 3 جزء پایه ای ظریف، ساخته شده است که عبارتند از: « ساتوا »، « راجا » و « تاما ». خصوصیت « ساتوا » خلوص، پاکی و دانش و خصوصیت « راجا » فعالیت و شهوت و ویژگی « تاما » نادانی و تاریکی است. از آن جهت، به آنها ظریف گفته می شود که نامرئی اند و طبیعتی فیزیکی نداشته و قابل مشاهده با هیچ یک از ابزارها؛ از جمله میکروسکوپهای الکترونیکی، نیستند. به علاوه، قابل درک با هیچ کدام از حواس پنجگانه، نمی باشند.

ظریفترین و نامرئیترین جزء هستی « ساتوا » می باشد که نزدیکترین جزء به الوهیت، است. بنابراین، در صورتی که جزء غالب فردی « ساتوا » باشد، خصوصیاتی مثل شادی، رضایت، پاکدامنی، صبر، خویشتنداری، توانائی بخشیدن و گذشت کردن، اشتیاق رشد روحانی و ...، در وی قابل مشاهده است. اما پست ترین جزء هستی « تاما »ست که حضور غالب آن در یک فرد، به شکل تنبلی، حرص و طمع، مشغول بودن به امورات دنیوی و ...، بروز می کند. جزء پایه « راجا » نیز سوخت لازم را برای این دو جزء، فراهم می سازد. این بدین معناست که اگر فرد غالبا ساتویک یا تاماسیک باشد، جزء « راجا » جنبش و حرکت لازم مربوط به هر یک را فراهم می آورد.

 بسته به اینکه کدام جزء در ما، غالب است، زندگی، واکنش در موقعیتهای متفاوت و تصمیم گیریهای ما تحت تأثیر آن جزء قرار می گیرد. افراد ساتویک ویژگیهای زیر را از خود، نشان می دهند: کنترل کامل بر روی احساسات، افکار و اعمال، پرهیزکاری، راستگوئی، قانونمداری، صبر، آرامش و متانت، هوش پایدار، خودخواه نبودن، علاقه به کمک به مردم جهت رشد روحی، عدم ترس از مرگ، قدرت روحی بالا و خواب روزانه بین 4 تا 6 ساعت. آنها شادی خود را از طرق زیر، به دست می آورند: کسب دانش و فنون، کمک به دیگران، تمرینات مدیتیشن، افزایش سطح روحی و خیر و برکت رساندن به مردم. اما خصوصیات اشخاص راجاسیک عبارتند از: عصبانیت، حسادت، غرور، خودخواهی، ارباب منشی، نیازمندی به جلب توجه، حرص و طمع، جاه طلبی، نگرانی، بلندپروازی، دارای تلاش زیاد ولی فاقد جهت برای رشد روحی، کمک به دیگران همراه با منیت و دارای خواب 7 تا 9 ساعت در روز. آنها با به دست آوردن قدرت و مالکیت، به شادی و رضایت می رسند. اشخاص تاماسیک نیز تنبل، غیرفعال، افسرده، شدیدا خودخواه و بی توجه نسبت به دیگران، صدمه زننده ( زمانی که خودخواهیشان به نهایت خود، رسیده باشد )، زود خشم، فاقد هر گونه پرهیزکاری و دارای خواب 12 تا 15 ساعت در روزند. افرادی که شدیدا تاماسیک هستند در سطحی گسترده، به نام دین یا یک ایدئولوژی، به جامعه آسیب می رسانند. خوردن، نوشیدن، روابط با جنس مخالف و ... راههای کسب شادی در این گونه افراد، است.

بر اساس اینکه فرد در کدام دسته از دسته های فوق، قرار می گیرد، سبک زندگی خاصی را نیز در پیش می گیرد. افراد ساتویک از غذاهائی مانند گندم، خیار، اسفناج، شکر، شیر، کره، دارچین، بادام، گردو و ...، استفاده کرده و در انتخاب رنگ، به سراغ رنگهای سفید، زرد و آبی می روند. لباسهای مورد علاقه آنها لباسهائی با پارچه هائی طبیعی؛ از جمله نخی، ابریشمی و پشمی، می باشد و به سرودهای روحانی ای که توسط قدیسان سروده و موسیقیهائی که به دست آنها ساخته شده است گوش می دهند. آنها به دیدن فیلمها و خواندن کتابهائی می پردازند که به رشد روحی آنها، کمک کند و با کسانی معاشرت می کنند که آنها نیز، سالکان راه خدا باشند. آنها در صورت ازدواج، رشد روحی را در مرکز روابطشان، قرار می دهند؛ یعنی عشقی روحانی و بدون انتظار میانشان حکمفرماست.

راجاسیکها به سمت غذاهای پرنمک، تند و تیز، پرادویه، داغ ( مثل چای داغ )، پیاز، سیر و ...، گرایش دارند. رنگ مورد استفاده آنها قرمز، لاکی، سبز و بنفش می باشد و  لباسهائی از جنس پوست حیوانات، به تن می کنند. علاقمند به موسیقی پاپ، محلی و آهنگ مربوط به فیلمها بوده و فیلمهای مهیج تماشا می کنند. آنها به مطالعه کتابهائی می پردازند که بر احساساتشان، افزوده و آنها را به این دنیا، متصل کند. در معاشرت با دیگران، به صحبت در رابطه با مسائل دنیائی؛ از جمله کار و ...، تمایل دارند و به خرید کردن به عنوان وقت گذرانی، علاقه نشان می دهند. آنها در ازدواجهایشان، به دست آوردن مالکیتهای دنیوی و عشق همراه با چشمداشت را جستجو می کنند.

اما تاماسیکها میل به سبزیجات خشک شده، غذاهای سرد و یخزده، دوباره گرم شده، دارای بوی نامطبوع، مانده، کثیف، نیم پز، نپخته، دیرهضم، غیرگیاهی، مشروب و الکل دارند. لباسها و وسائلی که استفاده می کنند به رنگ سیاه یا به رنگهائی است که درصد بالائی از رنگ سیاه، در آنها یافت می شود. لباسهائی از جنس پارچه های مصنوع دست بشر؛ مانند نایلونی و ...، پاره و اطونزده مورد علاقه شان است. به موسیقیهائی گوش می دهند که مروج خشونت و استفاده از مواد مخدر هستند و به فیلمها و کتابهائی گرایش دارند که در آنها، خشونت، وحشت، صحنه های روابط بین دو جنس مخالف، کاهش گرایش به بعد روحانی و صدمه به اجتماع ترویج می شود. آنها با معتادان به مواد مخدر، معاشرت کرده و در میهمانیهای پر سر و صدا و جلساتی که برای صدمه زدن به اجتماع، تشکیل می شوند، شرکت می کنند. روابط زناشوئیشان نیز سرشار از ناسازگاری، عدم اعتماد، خشونت و نزاع است.

به هر میزان، فرد به رشد روحی بیشتری دست پیدا کند، به همان میزان نیز به سمت ساتویک بودن، پیش می رود و خود به خود عادات مربوط به دو دسته دیگر، در آنها کاهش می یابد. افراد دارای رشد روحی به جائی می رسند که می توانند به راحتی، توسط حس ششم پیشرفته خود، انرژیهای منفی ساطع شده از رنگهای سیاه، موسیقیها، فیلمها و کتابهای مروج خشونت و بی قیدی و ... را درک کرده و از آنها، دوری می کنند.

در پایان، گفته می شود رنگها بسته به ساتویک، راجاسیک یا تاماسیک بودنشان، انرژیهای مثبت یا منفی ای از خود، ساطع می کنند که می توانند تأثیراتی بر حالات روحی ما و اینکه به رشد روحی ما، کمک کرده یا مانع آن شوند، داشته باشند. ساتویکترین رنگها به ترتیب، سفید، زرد و آبی هستند و تاماسیکترین رنگ که مضرترینشان نیز می باشد رنگ سیاه است که نه تنها انرژیهای منفی را به سمت فرد، سوق می دهد؛ بلکه مانع رسیدن هر گونه انرژی مثبت به وی نیز، می شود. اینکه فردی از پوشیدن رنگ سیاه یا استفاده از وسائلی به این رنگ، نه فقط احساس ناخوشایندی پیدا نکرده؛ بلکه احساس خرسندی و رضایت نیز می کند به دلیل تحت تأثیر قرار گرفتن شدید توسط انرژیهای منفی اطراف، است. رنگ سیاه پوششی سیاه در اطراف فرد، ایجاد می کند که با جذب انرژیهای منفی و دفع انرژیهای مثبت، امکان هر گونه رشد معنوی را از وی، سلب می کند. حتی افرادی که در اطراف این شخص، حضور دارند نیز از تأثیرات مخرب این رنگ، در امان نیستند. در یک کلام، رنگ سیاه رنگ جهالت و تاریکی است که هیچ رشد معنوی و روحی ای را برای فرد، به همراه ندارد. شاید دلیل اینکه « حضرت علی (ع) » نیز از پوشیدن لباسهائی به این رنگ، خودداری می کردند همین بوده است. گفته شده که ایشان از به تن کردن لباسی که فقط یک گوشه آن به این رنگ بود هم، پرهیز کرده و فرمودند: « سیاه رنگ لباس اهل دوزخ است. » قوم « فرعون » نیز از رنگ سیاه، برای پوشش خود استفاده می کردند. علاوه بر رنگ لباس، نحوه دوخت و طرح روی لباس نیز در این مورد، مؤثر است. لباسهای دارای طرحهائی مانند جمجمه، اسکلت، خون و ... و همچنین، لباسهائی که دارای بخیه های درشت هستند نیز ارتعاشات منفی از خود، ساطع می کنند. منافذ درشتی که روی پارچه لباس، ایجاد می شوند می توانند منفذی باشند برای جذب و پراکنده کردن بیشتر ارتعاشات منفی. همچنین، لباسهای دست دوخت نسبت به لباسهائی که به وسیله چرخ خیاطی، دوخته شده اند ارتعاشات مثبت بیشتری دارند و این به سبب ارتعاشات منفی ناشی از دوخت سریع آنهاست. در ذیل، تأثیراتی که رنگهای مختلف بر رشد روحی و معنوی و همچنین فیزیکی و روانی ما، می گذارند آمده اند:

سفید = جزء غالب: ساتوا - بسیار بسیار مفید

زرد = جزء غالب: ساتوا - بسیار مفید

آبی روشن = جزء غالب: ساتوا - بسیار مفید

آبی = جزء غالب: ساتوا - بسیار مفید

صورتی = جزء غالب: ساتوا - مفید

نارنجی = جزء غالب: ساتوا-راجا - مفید

سبز روشن = جزء غالب: ساتوا-راجا - مفید

قرمز = جزء غالب: راجا - نسبتا مفید / مضر

سبز تیره = جزء غالب: راجا-تاما - نسبتا مضر

ارغوانی = جزء غالب: راجا-تاما - نسبتا مضر

بنفش = جزء غالب: راجا-تاما - نسبتا مضر

قهوه ای = جزء غالب: تاما - نسبتا مضر

خاکستری = جز غالب: تاما - نسبتا مضر

سیاه = جزء غالب: تاما - بسیار بسیار مضر

رنگ قرمز بسته به اینکه فرد از نوع تاماسیک یا راجاسیک است، خصوصیات مربوط به آن دسته را در وی، تقویت می کند. 

از لحظات کوچک کمال استفاده را ببرید!

 

شاید مثال لیوانی را که نیمی از آن خالی و نیم دیگرش پر است شنیده باشید. وقتی به آن می نگرید، کدام نیمه اش را مشاهده می کنید؟ زندگی را چگونه می بینید؟ آیا آن را مجموعه ای از مشکلات و دردسرها می بینید یا با وجود همه مشکلاتی که دارد، از هر لحظه آن واقعا لذت می برید؟ در داستان زیر، نویسنده بعد از مرگ مادرش، نگرشی متفاوت به زندگی پیدا می کند. آیا فکر می کنید شما هم به تجربه ای مشابه نیاز دارید تا در نگرشهای خود تغییر ایجاد کنید؟

19 ساله بودم که شنیدم مادرم سرطان دارد و مدت زیادی زنده نمی ماند. تازه سال اول دانشگاه را تمام کرده بودم؛ ولی بین پنج بچه، از همه بزرگتر و مادرم در حال مرگ بود. بنابراین در ابتدای شروع آنچه که قرار بود سال دوم دانشگاهم باشد، تمام وسایل دانشگاهم را داخل چمدان گذاشته و در عوض، خود را در خانه ای در حومه های شهر، در حال پختن بیف لوف و تزریق مقادیری مورفین دیدم. شگفت آور است که بتوانید در عرض یک سال، کلی چیز یاد بگیرید. ماه سپتامبر به خانه رفتم و ماه ژانویه بود که مادرم مرد. تا ماه آوریل، متوجه شدم از میان خرابه های زندگی ام که تا آن موقع، آن را شناخته بودم، چیزی به دست آورده ام: هنوز زنده بودم و به واقع، می توانستم از احساس پر و دوباره خالی شدن ریه هایم احساس شادی کنم. به گلهای نرگس و آزالیا نگاه کردم و به خدا نیز؛ زیبا بودند.

به دانشگاه برگشته و به بچه های اطراف که زندگی را نوعی چیز ملال آور می دیدند نگاه انداختم و متوجه دگرگونی اساسی ای در خود شدم؛ چرا که دیگر نمی توانستم زندگی را چیزی جز یک هدیه ببینم. آه، گاه به گاه این حس را از دست داده ام! روزهای بد و روزهای خوب. چرخه های زندگی و حالات فکری و روحی تیره و تار. ما در دوره سختی به سر می بریم که در آن، بدبینی یک رسم است و برخی روزها، از خواب بیدار می شویم و روی صفحه اول روزنامه ها، متوجه می شویم به کلی توانایی انسان را در آزارگر و مخرب بودن، دست کم گرفته ایم.

و هنوز ... و هنوز. همه اینها عالی هستند - مکالمات و روابط و صحنه آراییها در میان همه این مشکلات. به همین دلیل است که وقتی به خطر می افتد، عمیقا متوجه اش می شویم - زیرا اگر درباره زندگی فکر کنیم، می فهمیم چقدر می تواند ساکت و شگفت انگیز باشد. می دانیم اگر تنها شش ماه از آن مانده باشد، تا آنجایی که در توان داریم با دو دست، محکم به هر روز و هر ساعت چنگ می زنیم.

طعنه آمیز است که آن را فراموش می کنیم. قبل از اینکه آن را به خاطر بیاوریم، نسبت به همیشه، زمان بیشتری داریم؛ ماهایی که با دستگاههای دارای فنآوری بالا، ماشینها و اتاقهای نشیمن احاطه شده ایم - چیزهایی که به گمان پدربزرگها و مادربزرگهایمان، فقط افراد پولدار می توانند داشته باشند. هنوز به جای لذت بردن، نیمه خالی لیوان را می بینیم. شغلهای ما زمان زیادی از ما می گیرند. فرزندان ما مسئولیتی وحشتناک هستند.

بیایید صادق باشیم. برخی دچار آشفتگی ناشی از وفور نعمت هستند. زندگی چیز خوبی است و به همین دلیل هم هست که مجبور به بهتر کردن آن هستیم. اگر هر یک از ما از چیزی که دریافت می کنیم به دیگران ندهیم، به خاطر همه چیزهایی که دریافت می کنیم، مورد تمسخر قرار می گیریم.

آسان است به خود بگویید: « نمی توانم بیشتر از یک دقیقه، وقت بگذارم. در طول روز، ساعات کافی وجود ندارد. » هر گاه این حس به من دست می دهد، روزی را به خاطر می آورم که با خانمی که دو بار در هفته، در نوانخانه ای در مجاورت ما کار می کرد گذراندم. او شوهری پرمشغله و دو بچه داشت که باید در کنار شغلش، از آنها نگهداری می کرد و من کنار ظرفشویی می ایستادم و او را که مشغول خراشیدن پوست هویجها بود نگاه می کردم و به او می گفتم: « چگونه می توانی زمان انجام این کار را پیدا کنی؟ » به صفی از مردان و زنان که بیرون از آنجا تشکیل شده بود نگاهی انداخت و در حالیکه به دشواری از پوست کندن بازمی ایستاد، پاسخ داد: « چطور نتوانم؟ »

سؤال این نیست که آیا همه ما این کار - کمک به دیگران - را خواهیم کرد یا نه؛ زیرا باید آن را انجام دهیم. ابتدا باید بفهمیم چقدر نعمت داریم. زندگی چیزی آسمانی است. منظورم از منظر کلی نیست؛ بلکه از نظر اجزای ریز تشکیل دهنده آن است: احساسی که دستان یکی از فرزندانم در من ایجاد می کند، شکل نگاه کردن همسرم هنگامی که با چراغی روشن در پشت سر، مشغول مطالعه است، فتوچینی، فاج ( آب نبات نرم که از کره، شیر، شکر، شکلات و ... درست می کنند )، « غرور و تعصب ». زندگی از لحظات تشکیل شده است؛ تکه هایی کوچک از نقره در میان گستره ای طولانی از شن. خوب بود، اگر خود به خود می آمدند؛ اما با زندگی پرمشغله ای که به ما داده شده، این اتفاق نمی افتد. باید برای آنها فرصت ایجاد کنیم.

بنابراین من این چالش و مبارزه را پیشنهاد می کنم: یاد بگیرید شاد باشید. یاد بگیرید به همه چیزهای خوبی که در جهان وجود دارد نگاه کنید و مقداری از آن را به دیگران بدهید؛ چرا که با اشتیاق، به آن اعتقاد دارید. چیزهای خوب زندگی را که گاهی در غبار برنامه های روزانه پرمشغله مان رها می شوند در آغوش بگیرید. بدون احساس رضایت درونی ای که این چیزها با خود به همراه می آورند، دستاوردهای ما چیزی بیش از یک عالمه رزومه نیستند و یک روزمه در یک شب زمستانی، فقط دل خوش کنک و تسکینی جزئی است.

گویندلین بروکس نوشته است:

« از لحظه کوچک کمال استفاده را ببر. به زودی خواهد مرد.

و خواه زخم عمیق باشد یا طلا، دوباره

به همان شکل قبلی، باز نخواهد آمد. »

گاهی اوقات این طرز فکر را از دست می دهیم و گاهی دوباره از طریق درسهای سخت، آن را به دست می آوریم؛ همان طریقی که من کسبش کردم؛ زیرا سالی که مادرم مرد، چیزی جاودان و پایدار درباره زندگی یاد گرفتم و آن اینکه باشکوه است و هیچ کدام از کارهای ما نباید باعث شود آن را کم ارزش و کم اهمیت بدانیم.

منبع: ترجمه شده از کتاب « Developing Reading Proficiency In English 3 »