بیدار شو
ای ناخدای درونم!
در آغوش بکش
سکان وجودم را
و عبورم بده
از امواج سهمگین دریای پرتلاطم زندگی.
بیدار شو
ای ناخدای درونم!
این جا فانوسی نیست.
آسمان وجودم تاریک و ابریست
و راهم،
به سوی ساحل نجات،
در میان افکار مه آلودم،
گم شده.
بیدار شو ناخدا!
بیدار شو.
« شهرزاد نیرودل »
شبها را زنده نگه می دارند
تا صبحها،
پاک و زیبا باشد
چهره زمین،
در دیدار یارش؛
آفتاب،
کارگران شهرداری.
« شهرزاد نیرودل »