چشمهایت؛
این دروازه های درونت را
از من مپوشان
تا کنار بروند
پرده های شک،
از پنجره چشمانم.
راضی مشو به خوابزدگیم،
در شبهای سرد تردید،
ای مهربان!
« شهرزاد نیرودل »
تق تق تق تق،
نوک می زند
بر دیواره جمجمه ام،
از درون.
پس،
کی می خواهد متولد شود
جوجه اردک زشت درونم؟
سرم منفجر شد.
« شهرزاد نیرودل »
خیار، سبز.
پیاز، سفید.
گوجه، قرمز.
هر بار که سالاد می خورم،
ایرانیتر از قبل می شوم.
« شهرزاد نیرودل »