زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

ای کاش!

 

ای کاش غزل درد مرا می فهمید،

یک لحظه رخ زرد مرا می فهمید!

ای کاش میان همه خلق خدا،

شاعر نفس سرد مرا می فهمید!

« دانیال رحمانیان » 

همسفر

 

ای دوست! دلم چشم تری می خواهد.

با دل چه کنم؟ همسفری می خواهد.

در سینه دلی به وسعت پرواز است.

از مرغ سحر بال و پری می خواهم.

« دانیال رحمانیان » 

تو را دوست دارم!

 

تو را با طعم شبنم دوست دارم.

شب و باران نم نم دوست دارم.

نگاهت آن قدر با من صمیمیست

که آن را هم چو مریم دوست دارم.

« دانیال رحمانیان » 

دفتر خاطرات

 

نه ابری، نه باران، نه چتر.

نه گل بودم امروز،

نه عطر

و یک یاس لبخند مهمان نکردم کسی را

و یک سکه در قلک صبح حتی نینداختم.

من امروز هی باختم،

باختم،

باختم.

نمانده است چیزی دگر،

برای نوشتن در این دفتر خاطرات؛

به جز درد و هیهات.

« حسن فرازمند » 

بعد از تو

 

بعد از تو حتی از در و دیوار می ترسم،

از بوی گل هم مثل رنج خار می ترسم.

از روز؛ از این دم کرده بسیار، در رنجم.

از شب؛ از این تاریکی سرشار، می ترسم.

آتش گرفتم، همچنان در خویش می سوزم.

از چشم تو؛ این شعله اسرار، می ترسم.

رفتی و من با خاطرات تو چه خواهم کرد؟

رفتی و من از عشق؛ این دشوار، می ترسم.

خوبان چه می خواهند از جانم، خدای من!؟

از هر چه خوبان بعد از این، انگار می ترسم.

بعد از تو سرگردانیم آغاز شد در باد.

وقتی تو با من نیستی، ای یار، می ترسم!

در شهر با آئینه ای در دست می گردم.

از دوستان در رنجم، از اغیار می ترسم.

دیگر چراغی نیست در دستم، به جان تو!

بی چشم تو از کوچه و بازار می ترسم.

« شعبان کرمدخت »