در کتاب دریا،
امضاء موج را دیدم
و در کتاب کوه،
کلمات پرندگان را.
زمین،
کتاب آدمهاست؛
پر از غلط حروفچینی،
پر از داستانهای بی پایان
و روی جلدی که می تواند
سیاه باشد، واقعا سیاه
یا سپید باشد، واقعا سپید.
« لاله جهانگرد »
کتاب آب.
کتاب روشن آفتاب.
تو در زمینه آسمان نشسته ای.
تو که نویسنده ای
روزها نور را می نویسی،
شبها،
کتاب سایه روشنی از مهتاب.
کجای کتابم؟
کتاب من،
با جمله تو شروع می شود.
با نام تو تمام می شود این قصه.
خودت هم قهرمان داستانی،
خودت هم ضدقهرمان.
من کجای کتابم؟
« لاله جهانگرد »
ما از کلمات هم برمی گشتیم،
وقتی که صفحه سپید بود،
نه رد پای اشکی بود،
نه نامه ای،
نه دست خطی،
ما آفریده نشده بودیم
و فقط کتابی وجود داشت
بی کلمه.
« لاله جهانگرد »