زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

زمین سبز

راه حلّهائی برای آلودگی پلاستیک

شهر زکام گرفته

 

شهر زکام گرفته،

عطر چفیه را

نمی فهمد.

« قنبر یوسفی » 

اندوه

 

نه چراغ چشم گرگی پیر.

نه نفسهای غریب کاروانی خسته و گمراه.

مانده دشت بیکران خلوت و خاموش،

زیر بارانی که ساعتهاست می بارد،

در شب دیوانه غمگین

که چو دشت او هم دل افسرده ای دارد.

در شب دیوانه غمگین،

مانده دشت بیکران در زیر باران.

آه! ساعتهاست

همچنان می بارد این ابر سیاه ساکت دلگیر.

نه صدای پای اسب رهزنی تنها.

نه صفیر باد ولگردی.

نه چراغ چشم گرگی پیر.

« مهدی اخوان ثالث » 

قفس

 

وقتی پرنده ای در قفس هست،

میله های افقی افکار انسان را

به هم می زنند.

آن وقت،

شعر گفتن آسان نیست.

« دانیال رحمانیان » 

چوپان

 

رو به آسمان،

دراز کشیده است.

همه چیز تکراریست؛

آسمان،

دشت،

نوای نی.

به گوسفندهای بی چرا فکر می کند،

به تاریکی،

به چشم گرگها،

ستاره هائی که افقی می آیند.

« حمیدرضا اقبالدوست » 

آغوش

 

از من نرنج،

اگر روی صندلیهای خط واحد،

شعر می نویسم.

بر من خرده مگیر،

اگر ایستگاهها را

عوضی پیاده می شوم.

سراغم را از کبوترها نگیر؛

اگر چه روزی،

برایشان دانه پاشیده باشم.

وقت کردی،

برایم پیامکی بفرست

و فکر کن به پرنده ای

که روزی می خواست

آغوشش آشیانه ات باشد.

« کمال شفیعی »